ای گشته چو مجنونم در عشق تو افسانه
از بهر خدا رحمی با این دل دیوانه
پروانه صفت مائیم بر گرد رخت دایر
وز سوز و گداز ما هیچت غم و پروانه
آخر نگهی میکن بر حال من بیدل
چون گشت ز سودایت جان از همه بیگانه
تا دانه خالت را در رشته جان دیدم
ما را نبود کاری با سبحه صد دانه
وز عشق تو زآنسانم ، رسوای جهان جانم
خوانند به دستانم در مسجد و میخانه
تسبیح ز کف دادم، زنار نبندم نیز
جز رشته گیسویت گر رندم و مردانه
گر باده به کف آری خالد تو نه هشیاری
تا پیش نظر داری آن نرگس مستانه
مولانا خالد نقشبندی : غزلیات : غزل شماره ۵۳
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/626053