ز روی پرده برافگن که خلق را عیدست هلال ابروی تو همچو غره شوال محیط لطف چو دریا مدام در موج است میان دایره روی تو ز نقطه خال رخ تو بر طبق روی تو بدان ماند که بر رخ گل سرخست روی لاله آل ز نور چهره تو پرتوی مه و خورشید ز قوس ابروی تو گوشه یی کمان هلال بپیش تست مکدر چو سیل و تیره چو زنگ بروشنی اگر آیینه باشد آب زلال ز خرقها بدر آیند چون کند تأثیر شراب عشق تو در صوفیان صاحب حال بوصف آن دهن و لب کجا بود قدرت مرا که لکنت عجزست در زبان مقال گدای کوی توام کی بود چو من درویش بنزد چون تو توانگر عزیز همچون مال ز شاخ بید کجا باد زن کند سلطان وگر چه مروحه گردان ترک اوست شمال چو کوزه ز آب وصالت دهان من پر کن بقطره یی دو که لب خشک مانده ام چو سفال رخ تو دید و بنالید سیف فرغانی چو گل شکفت مگو عندلیب را که منال بیا که در شب هجران تو بسی دیدیم «جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال » هلال حسن بعهد رخ تو یافت کمال که هم جمال جهانی و هم جهان جمال سیف فرغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/63179