چو هیچ می نکنی التفات با ما تو چه فایده است درین التفات ما با تو برای چیست تکاپوی من بهر طرفی چو در میانه مسافت همین منم تا تو ز بس که خلعت عشق تو جان من پوشید خیالم است که در جامه این منم یا تو بچشم معنی چندانکه باز می نگرم ز روی نسبت ما قطره ایم و دریا تو پس این تویی و منی در میانه چندانست که قطره بحر ببیند تو ما شوی ما تو ترا ببردن دلهای خلق معجزه ییست که دلبران همه سحرند و دست بیضا تو اجل بکشتن من قصد داشت، عشقت گفت که این وظیفه از آن منست فرما تو شب وصال دهان بر لبم نهادی و گفت منم بلب شکر و طوطی شکر خا تو بدانکه هست ترا با دهان من نسبت که در جهان بسخن می شوی هویدا تو فدا کند پس ازین جان و دل بدست آرد چو دید بنده که در دل همی کنی جا تو ز فرقت تو چو مرده است سیف فرغانی توی بوصل خود این مرده را مسیحا تو سیف فرغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/63295