ای بزیر زلف تو سایه نشین خورشید و ماه زلف و رویت در نقاب عنبرین خورشید و ماه سایه زلف چو ابر از پیش رویت دور کن تا ببیند آسمان اندر زمین خورشید و ماه گر مه و خور بر نیاید پرده از رخ برفگن آینه برگیر و اندر روی بین خورشید و ماه روز و شب گو ماه و خور را بعد ازین جلوه مکن کز مه و خور بی نیازم من بدین خورشید و ماه گر همی خواهد امان این از زوال آن از خسوف گو برو در سایه زلفش نشین خورشید و ماه از کلهداران که دارد وز نکورویان کراست در قبا سرو و صنوبر بر جبین خورشید و ماه گفته بر قدت بسی مدح و ثنا شمشاد و سرو گفته بر رویت هزاران آفرین خورشید و ماه خود کجا دارد کمند عنبرین شمشاد و سرو خود کجا دارد لبان شکرین خورشید و ماه روی چون آتش نمودی تا چراغ خویشتن می برافروزند از آن نور مبین خورشید و ماه ذره اندر سایه تو همچو ماه و خور شود ای ترا از چاکران کمترین خورشید و ماه سیف فرغانی چنین سلطان عالم گیر را آسمان انگشتری زیبد نگین خورشید و ماه سیف فرغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/63313