ای عشق تو داده روح را می مستان تو از تو دور تا کی عشق تو شعار ماست در دین روی تو بهار ماست در دی خورشید رخی و یک جهان خلق چون سایه ترا فتاده در پی وز عکس رخ چو لاله ریزان چون آب بقم ز عارضت خوی اندر لب لعل تو حلاوت آمیخته همچو شهد بامی جز عشق تو هرچه هست لاخیر جز وصل تو هرچه هست لاشی وصف تو ز طبع من عجب نیست چون در ز صدف چو شکر از نی هرکو نه بعشق زنده شد سیف ای زنده بدو و مرده بی وی گر خود پدر قبیله باشد رو نسبت خود ببر از آن حی سیف فرغانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۵۰۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/63342