ای رخ تو شاه ملک دلبری همچو شاهان کن رعیت پروری تا تو بر پشت زمین پیدا شدی شد ز شرم روی تو پنهان پری با چنین صورت که از معنی پرست سخت بی معنی بود صورت گری ز آرزوی شیوه رفتار تو خانه بر بامت کند کبک دری خسروان فرهاد وارت عاشقند زآنکه از شیرین بسی شیرین تری چشم تو از بردن دلهای خلق شادمان همچون ز غارت لشکری دلبری ختمست بر تو ز آنکه تو جان همی افزایی ار دل می بری از اثرهای نشان و نام تو جان پذیرد موم از انگشتری عشق تو ما رابخواهد کشت،آه عید شد نزدیک و قربان لاغری در فراق تو غزلها گفته ام بی شکر کردم بسی حلواگری کاشکی از دل زبان بودی مرا تا بیادت کردمی جان پروری با چنین عزت که از حسن و جمال در مه و خور جز بخواری ننگری چون روا باشد که سعدی گویدت «سرو بستانی تو یامه یا پری » سیف فرغانی همی گوید ترا هر که هست از هر چه گوید برتری سیف فرغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/63356