هرکس از عشق می زند نفسی عاشق تو به جز تو نیست کسی شکرستان حسنی و ماییم شکرستان حسن را مگسی نظری سوی ما گدایان کن کندرین حسرتند خلق بسی در دل هرکسی ز تو سوزی در سر هریکی ز تو هوسی از پی صید ما میفکن دام که ز دست تویم در قفسی شرمسارم که بهر خدمت تو جز بجانیم نیست دست رسی ای که در پیش تیز می رانی یکدم اندیشه کن ز بازپسی بتو پیوست سیف فرغانی نتوانم جدا شدن نفسی ببرد با خودش ببستانها خویشتن چون بآب داد خسی سیف فرغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/63377