مباد دل ز هوای تو یک زمان خالی که بی هوای تو دل تن بود ز جان خالی همای عشق ترا هست آشیانه دلم مباد سایه این مرغ از آشیان خالی ز روی تو ز زمین تا بآسمان پرنور ز مثل تو ز مکان تا بلامکان خالی خیال روی توام در دلست پیوسته ز مهر و ماه کجا باشد آسمان خالی دلم ز معنی عشقت تهی نخواهد شد اجل اگر چه کند صورتم ز جان خالی شراب عشق ترا عیب چیست تلخی هجر نواله تو نباشد ز استخوان خالی رسید عشق و ز اغیار گشت صافی دل پیمبر آمد و شد کعبه از بتان خالی چو مرغ سیر ز ذکر تو و حکایت غیر همیشه حوصله پر دارم و دهان خالی صفیر مرغ دلم ذکر تست در همه حال چو ماهی ارچه بود کامم از زبان خالی غم تو و دل من همچو جان و تن شده اند که می بمیرد اگر باشد این از آن خالی مرا که دل ز هوای تو پر شدست چه غم اگر بمیرم و از من شود جهان خالی چو لوح عشق تو محفوظ جان من گردد مرا قلم نبود ز آن پس از بنان خالی بعاشقان تو دنیا خوشست و بی ایشان چو دوزخست که هست از بهشتیان خالی بر آستان تو مانده است سیف فرغانی در تو نیست چو بازار از سگان خالی سیف فرغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۴۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/63382