امروز هیچ خلق چو من نیست جز رنج ازین نحیف بدن نیست لرزان تر و نحیف تر از من در باغ شاخ و برگ سمن نیست انگشتریست پشت من گویی اشکم جز از عقیق یمن نیست از نظم و نثر عاجز گشتم گویی مرا زبان و دهن نیست از تاب درد سوزش دل هست وز بار ضعف قوت تن نیست این هست و آرزوی دل من جز مجلس عمید حسن نیست صدری که جز به صدر بزرگیش اقبال را مقام وطن نیست چون طبع و خلق او گل و سوسن در هیچ باغ و هیچ چمن نیست لؤلؤ و در چو خط و چو لفظش ولله که در قطیف و عدن نیست اصل سخن شده ست کمالش واندر کمالش ایچ سخن نیست مداح بس فراوان دارد لیکن از آن یکیش چو من نیست مسعود سعد سلمان : دیوان اشعار : قصاید : شمارهٔ ۳۵ - در مدح عمید حسن گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/63585