تا مرا بود بر ولایت دست بودم ایزد پرست و شاه پرست امر شه را و حکم الله را نبدادم به هیچ وقت از دست دل به غزو و به شغل داشتمی دشمنان را از آن همی دل خست چون به کفار می نهادم روی بس کس از تیغ من همی به نرست به یکی حمله من افتادی خیل دشمن ز ششهزار نشست مگر از زخم تیغ من آهن حلقه گشت و ز زخم تیغ بجست آمد اکنون دو پای من بگرفت خویشتن در حمایتم پیوست من کنون از برای راحت او به گه خفتن و بخاست و نشست دست در دست برده چون مصروع پای در پای می کشم چون مست بس که گویند از حمایت اگر بکشی دست و رسم آن آئین هست جز به فرمان شهریار جهان باز کی دارم از حمایت دست تا نگوید کسی که از سر جهل بنده مسعود امان خود بشکست مسعود سعد سلمان : دیوان اشعار : قصاید : شمارهٔ ۳۷ - در آغاز گرفتاری ساخته است گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/63587