ای بزرگی که حسن رای تو را هر زمان بر من اصطناعی نوست ابر کف تو تند و پر گهرست بحر فضل تو ژرف و پر لؤلؤست دل شادت چو عقل بی زللست کف رادت چو علم بی آهوست جز تو از مهتران خطاب که کرد بنده خویش را برادر و دوست هم رگ و پوست خواندیم شاید وین تمثل ز روی عقل نکوست زآنکه چون خون و استخوان شد طبع مر مرا خدمت تو در رگ و پوست گر مرا جان و دل ز خدمت تو سال و مه با صفا و با نیروست چون تخلف کنم ز خدمت تو که مرا اصل زندگانی اوست یاد پشتم ز بار رنج دو تاه گرنه در مهر تو دلم یکتوست تربیت کردیم به نظم و تو را تربیت کردن چو من کس خوست آن قصیده به جنب این قطعه راست گویی که نامه مانوست مسعود سعد سلمان : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۱۳ - مدیح گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/63877