کدام رنج که آن مرمر انگشت نصیب کدام غم که بدان مر مرا نبود نوید اگر غم دل من جمله عمری می بودی به گیتی اندر بی شک بماندمی جاوید همی به پیچم از رنج چوشوشه زر همی بلرزم بر خویشتن چو شاخک بید امید نیست مرا گر کسی امید بود امید منقطع و منقطع امید امید نگر چگونه بود حال من که در شب و روز چرا غم از مهتابست و آتش از خورشید سپید گشت به من روی روزگار و کنون همی سیاه کند روزگارم اینت سپید مسعود سعد سلمان : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۵۷ - حسب حال گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/63921