ای بسا شب که تا به روز سپید متعجب ز من بماند اختر به چپ و راست سیلها راندم به قدح ز آن گداخته گوهر با رخ و زلف ساقیان ما را یاد نامد ز لاله و عبهر به هم آمیخته شد اندر گوش نوش ساقی و لحن خنیاگر ساغر می شده به رنگ و به بوی چشم را شمع و مغز را مجمر یک زمان شد به یکدگر گفتیم چو بدیدیم روی یکدیگر تن ز مستی همی نپاید پای دل ز شادی همی برآرد پر مسعود سعد سلمان : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۶۳ - ایام شادخواری گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/63927