از بخت همیشه سرنگونم زیرا که چو دیگران نه دونم زین عمر که کاست انده دل هر روز همی شود فزونم زیبد که منی کنم ازیراک از دل میم و ز پشت نونم ای چرخ تو چندم آزمایی زر و گهری به آزمونم پیوسته ز بهر تنگ زندان چون مار همی کنی فسونم جز بر تن و جان من نکویی از خلق بر تن من زبونم در حبس بدین چنین زمستان ترسم که فزون شود جنونم بگداخت ز گریه دیدگانم در سر باشد فسرده خونم پر پنبه و آرد شد در و بام من گرسنه و برهنه چونم هر چند به کام و رأی من نیست بخت بد و دولت زبونم گنگیست چو چوب همنشینم کوریست چو سنگ رهنمونم شکر ایزد را که اندرین حبس از دیدن سفلگان مصونم مسعود سعد سلمان : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۸۸ - از بخت همیشه سرنگونم گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/63952