تفت این دل گرم از دم سردم همه شب شد سرخ ز خون چهره زردم همه شب صد شربت درد بیش خوردم همه شب ایزد داند که من چه کردم همه شب مهمان من آمد آن بت و کرد طرب شوخی که در او همی بماندم به عجب چون نرگس و گل نبست نه روز نه شب از نظاره دو چشم و از خنده دو لب مسعود سعد سلمان : دیوان اشعار : رباعیات : شمارهٔ ۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/64177