حقّا که به حسن تو ملک نیست گفتم به یقین و هیچ شک نیست شوری ز لب تو در جهان است کامروز لبی بدان نمک نیست در خون و رگ من است مهرت بی مهر تو هیچ خون و رگ نیست چشمان تو قلب دل شکستند رو غمزه که حاجت کمک نیست بی خط و سجل تو را غلامم حاجت به قباله و به صکّ نیست در گردن من که گردن من او را ز غلامی تو فک نیست چون ابن حسام مبتلایی در زیر کبودی فلک نیست ابن حسام خوسفی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/64608