دلا چو شیوه ی رندی نمی رود از پیش بجوی گنج سلامت ز کُنج خانه ی خویش چه شکوه ها که ندارم ز دست نوش لبان که نوش می ندهند و همی زنندم نیش چو خار نیزه شد این دشمنان طعنه گذار چو گل دو رویه شد این دوستان دشمن کیش به زیر خرقه چه زنّارها که پنهان است فغان ز شیوه ی این صوفیان نا درویش جراحت دل ما گر نمی کنی مرهم روا مدار فشاندن نمک مرا بر ریش طریق اگر به سیاهی است گر به آب حیات خیال زلف و لبت می روند پیشاپیش تصوری که به وصل تو دارد ابن حسام برون نمی رودش زین دل محال اندیش ابن حسام خوسفی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/64692