نگاری دلبری دارم چو زلف خود ز من سرکش به جان قربان شدم او را نمیگیرد دلم ترکش ز حد بگذشت مشتاقی به جام باده ی باقی لبالب کن قدح ساقی به یاد لعل او درکش بر آن سرو سیم اندام اگر در بر کشی روزی نه قد سرو دلجو جو و نه ناز صنوبر کش گر آن آیینه روی از روی مهرت روی بنماید نه روی ملک دارا بین و نه حکم سکندر کش برو ای زاهد خودبین مه دایم عیب می بینی قلم در حرف رندان پریشان قلندر کش بزن چرخی و زین چنبر برون نه پای همت را کزین بیرون بنه پای و قلم در چرخ و چنبر کش ترا ابن حسام اول چو در کوی نکونامی نشد ممکن گذر کردن به بدنامی علم در کش ابن حسام خوسفی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/64693