ایا ز تاب جمال تو آفتاب خجل ز عطر سنبل زلف تو مشک ناب خجل ز دانه های دهان تو در دهانه ی لعل در اندرون صدف لؤلؤ خوشاب خجل نقاب چهره برافکن که پرده دار چمن ز شرم حسن تو مانده است در نقاب خجل اگر ز عارض گلگون عرق بیفشانی ز رنگ و بوی تو گردد گل و گلاب خجل ز حسن خود ورقی می نگاشت گل در باغ رخ تو دید و بماند اندر آن کتاب خجل من از شراب خجالت نمی برم ساقی بده که کس نشد از کرده ی صواب خجل مقال ابن حسام ار به تربت حافظ برند گردد ازین شعر همچو آب خجل ابن حسام خوسفی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/64710