آن کجا شد کز تو گه گه مرحبایی داشتم در حریم کعبه ی کویت صفایی داشتم دی گذشتی و نکردی التفاتی سوی من خود نگفتی دردمند مبتلایی داشتم دوش ز آب دیده و از آتش دل تا سحر در میان آب و آتش ماجرایی داشتم ناله ی شبگیر و آه سوزناکم نیم شب این همه رنج و عنا آخر ز جایی داشتم خوف گردابست و بیم موج و دریای عمیق یار کشتیبان نگفتی کاشنایی داشتم دست و پایی بایدم زد کابم از سر در گذشت دست و پایی می زنم تا دست و پایی داشتم ای طبیب دردمندان بر سر بالین من یک قدم نه کز تو امید دوایی داشتم معتکف در گوشه ی محراب ابروی تو دوش تا سحر گه دست حاجت بر دعایی داشتم بر گلستان جمالت دوش چون ابن حسام همچو بلبل بر چمن برگ و نوایی داشتم ابن حسام خوسفی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/64720