دل را حضور نیست دمی بی حضور او خرم دلی که شاد بود با سرور او پویندگان وادی ایمن توقُّفی باشد که لمعه ای بدرخشید ز نور او سالک به اهتمام ارادت وصال یافت موسی و ذرّه ای ز تجلّی و طور او درس زبور عشق به عشّاق می دهند داوود را ترنّم زیر زبور او آن را که در بهشت لقا وعده کرده اند او را چه التفات به حور و قصور او اسرار دنیوی چه متاعیست پر غرور هان تا مگر نفریبد غرور او ابن حسام تا نشوی ملتغت به غیر پرهیز کن ز آتش قهر غیور او ابن حسام خوسفی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/64744