خسروا ، چون تو آسمان نارد خدمت و زمانه بگزارد باد را هیبت تو بر بندد کوه را حملهٔ تو بردارد پای تو فروش محمدت سپرد دس تو تخم مکرمت کارد روز هیجا ز سر کشان تیغت هیچ کس را بکس بنگذارد تیر چون باد تو ز شخص عدو شکم خاک را بینبارد همچو مشاطگان عزیمت تو هر دو رخسار فتح بنگارد در کف نیزه ، چون عصای کلیم سحر اعدای دین بیوبارد سنگ چون موم گردد ، اربر سنگ اعتقاد تو وهم بگمارد هر که جان را بمهر تو نسپرد روزگارش بمرگ بسپارد زهر با حشمت تو نگزاید نوش با هیبت و نگوارد برق تهدید تو جهان سوزد ابر انعام تو گهر بارد بر تن اسلام درع تو پوشد در دل ایام مهر تو دارد سال و ماه از نشاط خوردن تو کام شمشیر تو همی خارد وام دارد عدو ز تیغ تو جان وقت آمد که وام بگزارد خسروا ، چرخ با عنایت تو دل اهل هنر نیازارد دست بر آسمان برد ، هر کو پای در خدمت تو بفشارد بنده ، روزی که پیش تو نبود از حساب حیا نشمارد بشنو این قطعه ، کز شنیدن آن طبع را سمع در نشاط آرد هر که در نظم این سخن نگرد بجز از نظم در نپندارد شاد زی سال و مه ، که شادی تو غم ابنای فضل بگسارد رشیدالدین وطواط : قصاید : شمارهٔ ۵۱ - در مدح ملک اتسز گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/65143