مراست عشقی افتاده با تو ، لم یزلی غزل تو گویم ، که لایق غزلی ز حکم لم یزلی عشق تو رسید بمن چگونه دفع توان کرد حکم لم یزلی ؟ منم که در همه عالم بعاشقی مثلم تویی که در همه گیتی بدلبری مثلی بچهره چون قمری ، بلکه حسرت قمری ببوسه چون عسلی ، بلکه بهتر از عسلی اگر شکوفه نماند برخ ازو عوضی و گر بنفشه نپاید بزلف ازو بدلی گهی بطرهٔ طرار صبر من ببری گهی بغمزهٔ غماز جان من بخلی بتو بنازد خوبی ، چنانکه مجد و علو بشمس دین پیمبر محمدبن علی اجل نظام معالی ، جمال ملت و دین که اوست خسرو آفاق را صفی و ولی کریم طبع بزرگی ، که فرع خدمت اوست کرامت ابدی و سعادت ازلی بنای دین هدی را دلش عماد و اساس قضای دین کرم را کفش وفی و ملی بزرگوارا ، دریا دلا ، بعلم و بحکم ستودهٔ اممی و گزیدهٔ مللی شعار شرع ز تو گشت ظاهر و در دهر ز هیبت تو نه زنار ماند و نه عسلی ز روی فضل و کرامت خزانهٔ حکمی بوقت جود و سخاوت نشانهٔ املی چو نکته گویی در بزم ناشر درری چو خامه گیری در دست ناشر حللی نه آفتابی و مر اعتدال عالم را چو آفتاب فروزان بنقطهٔ حملی ضمیر پاک تو داند چگونه می یابد همه علوم جهان سربسر خفی و جلی بقای مدت تو باد در حریم دول که تو بدولت شایسته زینت دولی رشیدالدین وطواط : قصاید : شمارهٔ ۲۰۰ - در مدح شمس الدین محمد بن علی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/65292