علمت ، ای صابر بن اسمعیل روی عالم همی بیاراید رفعت قدر تو بپای شرف تارک آسمان همی ساید تویی آنکس ، که در بدایع نظم مثل تو روزگار ننماید همه دانش ز طبع تو خیزد همه معنی ز لفظ تو زاید چرخ ذکر ترا نپوشاند دهر عز ترا نفرساید هر که پیش تو یاد نظم آرد بیقین دان که : باد پیماید تو ستودی مرا و مثل مرا زیبد ، از روزگار بستاید منم آنکس که صیقل نظمم زنگ از تیغ فضل بزداید خامهٔ من ، که هست بسته میان بستهٔ مشکلات بگشاید علهاییست بس شریف ، کزان یک زمان فکرتم نیاساید جز برای ریاضت خاطر همتم سوی نظم نگراید می ندانی کمال علم مرا دیر عهدی ندیدم ، شاید متهم کرده ای مرا بحسد از چو من کاملی حسد ناید تا جمال کمال من بیند تیز بین دیده ای همی باید طیبتی کردم ، این معاذ الله ! تا ازین وحشتی نیفزاید رشیدالدین وطواط : مقطعات : شمارهٔ ۳۹ - نیز در حق ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/65357