آن موسوس بر لب دریا نشست تا کند بهر تقرب آبدست دید دریایی پر از ماهی و مار چغز و خرچنگش هزار اندر هزار هر طرف مرغان آبی در شناه غوطه زن از قعر دریا قوت خواه گفت دریایی که چندین جانور گردد اندر وی به صبح و شام در کی سزد کز وی بشویم دست و روی شستم اکنون دست خود زین شست و شو چشمه ای خواهم به سان زمزمی کوته از وی دست هر نامحرمی کانچه شد آلوده از آلودگان فارغند از وی جگر پالودگان جامی : هفت اورنگ : سلامان و ابسال : بخش ۳۰ - حکایت آن موسوس سودایی که به سبب آلایش جانوران دریایی دست از آب دریا شست و آبی پاکیزه تر از آب دریا جست گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/65852