گفت با روباه بچه مادرش
چون به باغ میوه آمد رهبرش
میوه چندان خور که بتوانی به تگ
رستگاری یافتن ز آسیب سگ
گفت ای مادر چو بینم میوه را
کی توانم کار بست این شیوه را
حرص میوه پرده هوشم شود
وز گزند سگ فراموشم شود
جامی : هفت اورنگ : سلامان و ابسال : بخش ۵۱ - حکایت روباه و روباه بچه
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/65873