چو خامش شد آن پیر یزدان شناس نهاد آن دگر یک سخن را اساس که ای بانوی این مسدس سرای نیارد چو تو بانویی کس به جای سکندر گرت تافت دامن ز کف خداوند وی بادت از وی خلف تسلی کسی را دهد حق شناس که در حق یزدان بود ناسپاس ز محنت غباری اگر بگذرد به دامان عیشش گریبان درد به پایش اگر نیش خاری خلد ز شاخ رضا دست دل بگسلد ولی بختیاری که توفیق یافت ز خوان رضا نقل تحقیق یافت قضا گر بر او خنجر بیم زد دم از بردباری و تسلیم زد نه از تیر تقدیر آهی کشید نه جز راه تسلیم راهی گزید چه محتاج تعلیم دانندگان به سر حد دانش رسانندگان به این دین و دانش که دادت خدای زبان را به شکر خدای برگشای جامی : هفت اورنگ : خردنامه اسکندری : بخش ۶۹ - تعزیت گفتن حکیم دوم گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/66292