مستیم و خرابیم ز پیمانه دشتی ای بی خبر از باده مستانه دشتی چون زمزمه رود و چو آوای شب آهنگ افسونگر دل ها بود افسانه دشتی زان باده صافی که دهد مستی جاوید لبریز چو میخانه بود خامه دشتی او فتنه زیبائی و دیوانه عشق است صاحب نظران فتنه و دیوانه دشتی جانانه او نیست به جز خواجه شیراز ای جان جهان برخی جانانه دشتی از باده بود مستی رندان و رهی را سرمست کند گفته رندانه دشتی رهی معیری : چند قطعه : جانانه دشتی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68350