از آن تنهایی ملک غریبی شد هوس ما را که روزی چند نشناسیم ما کس را و کس ما را ز دست ما اگر پا بوس خوبان بر نمی آید همین دولت که: خاک پای ایشانیم بس مارا براه محمل جانان چنان بیخود نیم امشب که هوش رفته باز آید بفریاد جرس ما را بآب چشم ما پرورده شد خار و خس کویش ولی گلهای حسرت میدمد زان خار و خس ما را گر از دل هر نفس این آه عالم سوز برخیزد کسی دیگر نخواهد ساخت با خود همنفس ما را ز دست ما کشیدی طره و صد جا گره بستی که کوته گردد و دیگر نباشد دسترس ما را هلالی، روزگاری شد که دور از گلشن رویش فلک دل تنگ میدارد چو مرغان قفس ما را هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68362