یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را گل سراسر آتشست، اما نسوزد خار را دیگر از بی طاقتی خواهم گریبان چاک زد چند پوشم سینه ی ریش و دل افگار را؟ بر من آزرده رحمی کن، خدا را، ای طبیب مرهمی نه، کز دلم بیرون برد آزار را باغ حسنت تازه شد از دیده ی گریان من چشم من آب دگر داد آن گل رخسار را روز هجر از خاطرم اندیشه ی وصلت نرفت آرزوی صحت از دل کی رود بیمار را؟ حال خود گفتی: بگو، بسیار و اندک هرچه هست صبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟ دیدن دیدار جانان دولتی باشد عظیم از خدا خواهد هلالی دولت دیدار را هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68367