ای شهسوار حسن، سر افراز کن مرا ای من سگت، بسوی خود آواز کن مرا تا با تو راز گویم و فارغ شوم دمی بهر خدا، که همدم و همراز کن مرا لطف تو معجزیست، که بر مرده جان دهد لطفی نما و زنده ز اعجاز کن مرا چون کاکل تو چند توان گشت بر سرت؟ تیغی بگیر و از سر خود باز کن مرا ساقی، هلاکم از هوس پای بوس تو در پای خویش مست سرانداز کن مرا نازی بکن، که بی خبر افتم بخاک و خون یعنی که: نیم کشته آن ناز کن مرا جانا، بغمزه سوی هلالی نظر فگن وز جان هلاک غمزه غماز کن مرا هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68375