سر نمی تابم ز شمشیر حبیب هر چه آید بر سر من، یا نصیب! دل بدرد آمد من بیچاره را چاره درد دلم کن، ای طبیب ای که گویی: چونی و حال تو چیست؟ من غریب و حال من باشد غریب تا رقیبت هست ما را قدر نیست نیست گردد، یارب! از پیشت رقیب زار می نالد هلالی، بی رخت آن چنان کز حسرت گل عندلیب هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68395