گر دعای دردمندان مستجابست، ای حبیب از خدا هرگز نخواهم خواست جز مرگ رقیب درد بیماری و اندوه غریبی مشکلست وای مسکینی که هم بیمار باشد هم غریب! سر ببالینم ز درد هجر، نزدیک آمدست کز سر بالین من شرمنده برخیزد طبیب دیگران دارند هر یک صد امید از خوان وصل من ز درد بی نصیبی چند باشم بی نصیب؟ ای صبا، جهدی کن و بگشا نقاب غنچه را تا کی از دیدار گل محروم باشد عندلیب؟ زان دهان کام منست و هست پنهان زیر لب چشم می دارم که کام من برآید عنقریب چون هلالی بی مه رویت ز جان سیر آمدم کس مباد از خوان وصل ماهرویان بی نصیب! هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68396