دلم به سینه ی سوزان مشوش افتادست دل از کجا؟ که درین خانه آتش افتادست خوشیم با غم عشقت، که وقت او خوش باد! چه خوش غمیست! که ما را به او خوش افتادست صفای باده و رخسار ساده هوشم برد شراب و ساقی ما هر دو بی غش افتادست به خط و خال رخ آراستی و حیرانم که این صحیفه به غایت منقش افتادست گهی که بر سر عشاق راند ابرش ناز کدام سر، که نه در پای ابرش افتادست؟ به رسم تحفه کشم نقد عمر در پایش ولی چه سود که آن سرو سرکش افتادست گرفت نور تجلی شب هلالی را که روی خوب تو در جلوه مهوش افتادست هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68415