در کوی تو آمد به سرم سنگ ملامت
مشکل که ازین کوی برم جان به سلامت
نتوان گله از جور و جفایی که تو کردی
جور تو کرم بود و جفای تو کرامت
امروز درین شهر مرا حال غریبست
نی رای سفر کردن و نی روی اقامت
شد سیل سرشکم سبب طعنه ی مردم
طوفان بلا دارم و دریای ملامت
«قد قامت » و فریاد مؤذن نکند گوش
آن کس که به فریاد بود زان قد و قامت
ای دل، که تو امروز گرفتار فراقی
امروز تو کم نیست ز فردای قیامت
بی روی تو یک چند اگر زیست هلالی
جان می دهد اینک به صد اندوه و ندامت
هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۴
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/68440