خدا را، تند سوی من مبین، چون بنگرم سویت تغافل کن زمانی، تا ببینم یک زمان رویت ز خاک کوی من، گفتی: برو، یا خاک شو اینجا چو آخر خاک خواهم شد من و خاک سر کویت تنم زارست و جان محزون، جگر پر درد و دل پر خون ترحم کن، که دیگر نیست تاب تندی از خویت بصد تیغ ستم کشتی مرا، عذر تو چون خواهم؟ کرمها میکنی، صد آفرین بر دست و بازویت پس از عمری اگر یک لحظه پهلوی تو بنشینم رقیب اندر میان آید، که دور افتم ز پهلویت میانت یکسر مویست و جان در اشتیاق او بیا، ای جان مشتاقان فدای هر سر مویت هلالی را نگشتی، گر سجود از دیدنت مانع سرش در سجده بودی، تا قیامت، پیش ابرویت هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68444