من عاشق و دیوانه و مستم، چه توان کرد؟ می خواره و معشوق پرستم، چه توان کرد؟ گر ساغر سی روزه کشیدم، چه توان گفت؟ ور توبه چل ساله شکستم، چه توان کرد؟ گویند که: رندی و خراباتی و بد نام آری، بخدا، این همه هستم، چه توان کرد؟ من رسته ام از قید خرد، هیچ مگویید ور زانکه ازین قید نرستم، چه توان کرد؟ برخاستم از صومعه زهد و سلامت در کوی خرابات نشستم، چه توان کرد؟ عهدم همه با پیر مغانست، هلالی گر با دگری عهد نبستم، چه توان کرد؟ هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68463