شب هجران رسید و محنت بسیار پیدا شد بیا ای بخت، کاری کن، که ما را کار پیدا شد به کنج عافیت می خواستم کز فتنه بگریزم بلای عشق ناگه از در و دیوار پیدا شد جگر خونست، ازان این گریه خونین پدید آمد دلم زارست، ازآن این ناله های زار پیدا شد نمی خواهم که خورشید جمالش جلوه گر گردد در آن منزل که روزی سایه ی اغیار پیدا شد عزیزان را ز سودای کسی آشفته می بینم مگر آن یوسف گم گشته در بازار پیدا شد؟ طبیبا، هر که را بیماری هجران فکند از پا اجل پیش از تو بر بالین آن بیمار پیدا شد به سویش بگذر، ای باد صبا وزمن بگو آنجا که در هجرت هلالی را بلا بسیار پیدا شد هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68469