زان دل به جانب سگ کوی تو می کشد کو دامنم گرفته، به سوی تو می کشد دانی چرا به دامنت آویخته دلم؟ خود را باین بهانه به کوی تو می کشد صاحبدلی، که یافت سر رشته ی مراد سر رشته اش به حلقه ی موی تو می کشد فارغ ز بوی غالیه جعد سنبلم خاطر به جعد غالیه بوی تو می کشد ای ترک مست، این همه سنگ جفا مزن بر دل شکسته ای، که سبوی تو می کشد بر عاشقان بلاست جفای تو و دلم چندین بلا ز تندی خوی تو می کشد دور از رخت کشید هلالی هزار آه آه! این چهاست کز غم روی تو می کشد؟ هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68474