تا سلسله زلف تو زنجیر جنون شد وابستگی این دل دیوانه فزون شد شرمنده شد از عکس جمالت مه و خورشید وز عارض گل رنگ تو دل غنچه خون شد خون شد دل من، دم بدم، از فرقت دلبر زان رو ز ره دیده خونبار برون شد آنجا، که صبا را گذری نیست، که گوید: حال دل این خسته، بدلدار، که چون شد؟ هر چند قدت، راست، هلالی، چو الف بود از بار غم دوست، بیک بار، چو نون شد هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68478