یارب! غم ما را که بعرض تو رساند؟ کانجا که تویی باد رسیدن نتواند خاکم چو برد باد، پریشان شوم از غم کز من بتو ناگاه غباری برساند مشکل غم و دردیست که درد و غم ما را بی غم نکند باور و بی درد نداند خونین جگری، کز غم هجران تو گرید از دیده بهر چشم زدن خون بچکاند عالم همه غم دان و غم او مخور، ای دل می خور، که ترا از غم عالم برهاند مردم لب جو سرو نشانند و دل ما خواهد که: ترا بیند و در دیده نشاند من بنده ام، از بهر چه میرانی ازین در؟ کس بنده خود را ز در خویش نراند خواهد که شد کشته بتیغ تو هلالی نیکو هوسی دارد، اگر زنده بماند هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68486