جهان و هر چه درو هست پایدار نماند بیار باده، که عالم بیک قرار نماند غنیمتی شمر، ای گل، نوای عشرت بلبل که برگ ریز خزان آید و بهار نماند تو مست باده نازی، ولی مناز، که آخر ز مستییی ، که تو داری، بجز خمار نماند بسی نماند که: خاکم ز تند باد فراقت روان بگردد و زان گرد هم غبار نماند برو ز هجر، هلالی، ز روزگار چه نالی؟ معینست که: این روز و روزگار نماند هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68490