هرگز آن شوخ بما غیر نگاهی نکند آن هم از ناز کند گاهی و گاهی نکند می روم بر سر راهش بامید نظری آه! اگر بگذرد آن شوخ و نگاهی نکند این همه ناله، که من می کنم از درد فراق هیچ ماتم زده خانه سیاهی نکند حاصل عشق همین بس که: اسیر غم او دل بمالی ندهد، میل بجاهی نکند زاهدا، گر هوس باده و شاهد گنهست بنده هرگز نتواند که گناهی نکند سوی هر کس که بدین شکل و شمایل گذری کی تواند که ترا بیند و آهی نکند؟ چون هلالی شرفی یافتم از بندگیت کس چرا بندگی همچو تو شاهی نکند؟ هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68497