یار اگر مرهم داغ دل محزون نشود با چنین داغ دلم خون نشود چون نشود؟ جز دل سخت تو خون شد همه دلها ز غمم دل مگر سنگ بود کز غم من خون نشود این که با ما ستمت کم نشود باکی نیست کوشش ما همه اینست که: افزون نشود گر بسر منزل لیلی گذری، جلوه کنان نیست ممکن که: ترا بیند و مجنون نشود بسکه در ناله ام از گردش گردون همه شب هیچ شب نیست دو صد ناله بگردون نشود گفته ای: خون تو ریزم، چه سعادت به ازین؟ نیت خیر تو، یارب، که دگرگون نشود واعظا، ترک هلالی کن و افسانه مخوان کشته عشق بتان زنده بافسون نشود هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68507