زان پیشتر که جانان ناگه ز در درآید از شادی وصالش، ترسم که: جان برآید ناصح بصبر ما را بسیار خواند، لیکن ما عاشقیم و از ما این کار کمتر آید ای ترک شوخ، باری، در سر چه فتنه داری؟ کز شوخی تو هردم صد فتنه بر سر آید جز عکس خود، که بینی، ز آیینه گاه گاهی مثل تو دیگری کو، تا در برابر آید؟ گفتی که: با تو یارم، آه! این دروغ گفتی ور زانکه راست باشد کی از تو باور آید؟ برگرد شمع رویت پروانه شد هلالی یک بار، گر برانی، صد بار دیگر آید هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68512