اگر چون تو سروی ز جایی برآید شود رستخیز و بلایی برآید خدا را، لب خود بدشنام بگشا که از هر زبانی دعایی برآید تو سلطان حسنی و عالم گدایت چنان کن که کار گدایی برآید چه کم گردد، آخر، ز جاه و جلالت اگر حاجت بینوایی برآید؟ مزن تیر جور و حذر کن ز آهی که از سینه مبتلایی برآید مرا می کشد انتظار قدومت چه باشد که آواز پایی برآید؟ هلالی ازین شب خلاصی ندارد مگر آفتابی ز جایی برآید هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68515