بهر درد دل ما از تو دوایی نرسید سعی بسیار نمودیم، بجایی نرسید ما اسیران بتو هرگز ننمودیم وفا که همان لحظه بما از تو جفایی نرسید قامتم چنگ شد و لطف تو ننواخت مرا بی نوایی ز تو هرگز بنوایی نرسید با چنین قامت و بالا نرسیدی بکسی کز تو بر سینه او تیر بلایی نرسید دیده، گو: آن بده گلشن امید مرا کز گل این چمنم بوی وفایی نرسید حالتی نیست در آنکس، که بجان و دل او فتنه جلوگر عشوه نمایی نرسید گر هلالی بوصالت نرسد نیست عجب هیچ گه منصب شاهی بگدایی نرسید هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68526