برو، ای نرگس رعنا، تو باین چشم مناز ناز را چشم سیه باید و مژگان دراز از گل و لاله چه حاصل؟ من و آن سرو که هست همه شوخی و کرشمه، همه حسن و همه ناز آتشین روی من آرایش بزمست امشب برو، ای شمع، تو در گوشه خجلت بگداز ای خوش آن دم، که تو از ناز، سوی من آیی! خیزم و بر کف پای تو نهم روی نیاز ای که مهمان منی، ساغر و مطرب مطلب هم باین سوز دل و ناله جان سوز بساز تو گل روی زمینی و مه اوج فلک همه حیران جمالت ز نشیب و ز فراز ای شه حسن، باحوال هلالی نظری که منم بنده مسکین، تو شه بنده نواز هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68544