کام از آن لب مشکل و ما را غم کامست و بس کار ناکامان همین اندیشه خامست و بس با همه کس زان لب جان بخش می گویی سخن آنچه از لعلت نصیب ماست دشنامست و بس هر سهی سروی لباس ناز را شایسته نیست این قبا بر قد آن سرو گل اندامست و بس مست عشقم، روز و شب، ناخورده می، نادیده کام خلق پندارند مستی از می و جامست و بس ننگ می آید، هلالی، خلق را از نام من گوییا ننگ همه عالم درین نامست و بس هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۹۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68552