یار من با دگران یار شد، افسوس افسوس! رفت و هم صحبت اغیار شد، افسوس افسوس! سالها عهد وفا بست، ولی آخر کار عهد بشکست و جفاگار شد، افسوس افسوس! آنکه چون روز شب عیشم ازو روشن بود رفت و روزم چو شب تار شد، افسوس افسوس! آنکه هم راحت جان بود و هم آسایش دل قصد جان کرد و دلازار شد، افسوس افسوس! گفتم: ای دل، بکمند سر زلفش نروی عاقبت رفت و گرفتار شد، افسوس افسوس! آن همه گوهر دانش که بچنگ آوردم ناگه از دست بیکبار شد، افسوس افسوس! مدتی داشت هلالی ز بتان عزت وصل عزتی داشت، ولی خوار شد، افسوس افسوس! هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۹۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68553